زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسی
محمد بن حسن جهرودی طوسی مشهور به خواجه نصیرالدین طوسی در تاریخ ۱۵ جمادی الاول سال ۵۹۸ هجری قمری در طوس ولادت یافته است. او به تحصیل دانش علاقه زیادی داشت و از دوران جوانی در علوم ریاضی و نجوم و حکمت سرآمد شد و از دانشمندان معروف زمان خود گردید. طوسی یکی از سرشناس ترین و با نفوذترین چهره های تاریخ اسلامی است. علوم دینی و علوم عملی را زیر نظر پدرش و منطق و حکمت را نزد خالویش بابا افضل ایوبی کاشانی آموخت. تحصیلاتش را در نیشابور به اتمام رسانید و در آنجا به عنوان دانشمندی برجسته شهرت یافت. خواجه نصیرالدین طوسی را دسته ای از دانشوران خاتم فلاسفه و گروهی او را عقل حادی عشر (یازدهم) نام نهاده اند. علامه حلی که یکی از شاگردان خواجه نصیرالدین طوسی می باشد درباره استادش چنین می نویسد: خواجه نصیرالدین طوسی افضل عصر ما بود و از علوم عقلیه و نقلیه مصنفات بسیار داشت. او اشرف کسانی است که ما آنها را درک کرده ایم. خدا نورانی کند ضریح او را.
در خدمت او الهیات، شفای ابن سینا و تذکره ای در هیئت را که از تألیفات خود آن بزرگوار است قرائت کردم. پس او را اجل مختوم دریافت و خدای روح او را مقدس کناد. نصیرالدین زمانی پیش از سال ۶۱۱ در مقابل پیشروی مغولان به یکی از قلعه های ناصرالدین محتشم فرمانروای اسماعیلی پناه برد. این کار به وی امکان داد که برخی از آثار مهم اخلاقی، منطقی، فلسفی و ریاضی خود از جمله مشهورترین کتابش «اخلاق ناصری» را به رشته تحریر درآورد. وقتی که هولاکو به فرمانروایی اسماعیلیان در سال ۶۳۵ پایان داد طوسی را در خدمت خود نگاه داشت و به او اجازه داد که رصدخانه بزرگی در مراغه احداث کند که شروع آن از سال ۶۳۸ بود. برای کمک به رصد خانه علاوه کمکهای مالی دولت اوقاف سراسر کشور نیز در اختیار خواجه نصیرالدین طوسی گذارده شده بود که از عشر (یک دهم) آن جهت امر رصدخانه و خرید وسایل و اسباب و آلات و کتب استفاده می نمود در نزدیکی رصد خانه کتابخانه بزرگی ساخته شده بود که در حدود چهارصد هزار جلد کتب نفیس جهت استفاده دانشمندان و فضلا قرار داده بود که از بغداد و شام و بیروت و الجزیره بدست آورده بودند در جوار رصدخانه یک سرای عالی برای خواجه و جماعت منجمین ساخته بودند و مدرسه علمیه ای جهت استفاده طلاب دانشجویان.
این کارها مدت ۱۳ سال به طول انجامید تا اینکه ایلخان هلاکوی مغولی در سال ۶۶۳ درگذشت. لیکن خواجه نصیرالدین طوسی تا آخرین دقایق عمر خود اجازه نداد که خللی در کار آنجا رخ دهد و کوشش بسیار نمود که آن رصد خانه و کتابخانه از بین نرود. قسمت اعظم ۱۵۰ رساله و نامه های طوسی به زبان عربی نوشته شده است. وسعت معلومات و نفوذ او با ابن سینا قابل قیاس است جز آنکه ابن سینا پزشک بهتری بود و طوسی ریاضیدان برتری. از پنج کتابی که در زمینه منطق نوشته شده است اساس الاقتباس از همه مهمتر است. در ریاضیات تحریرهایی بر آثار آوتولوکوس، آرستاخوس، اقلیدس، آپولونیوس، ارشمیدس، هوپسیکلس، تئودوسیوس منلائوس و بطلمیوس نوشت. از جمله مهمترین آثار اصیل وی در حساب هندسه و مثلثات جوامع الحساب بالتخت و التراب، رساله الشافیه و اثر معروفش کتاب شکل القطاع است که به نوشته های رگیومونتانوس اثر گذارده است. معروفترین آثار نجومی وی زیج ایلخانی که در سال ۶۵۰ نوشته شده می باشد و همچنین تذکره فی علم الهیئه است. کتاب تنسوق نامه و کتابهایی در زمینه اختربینی نیز نوشته است. احتمالاً برجسته ترین کار طوسی در ریاضیات در زمینه مثلثات بوده است در کشف القناع عن اسرار شکل القطاع، وی نخستین کسی بود که مثلثات را بدون توسل به قضیه منلائوس یا نجوم توسعه بخشید و هم او بود که برای نخستین بار قضیه جیوب را، که رویداد برجسته ای در تاریخ ریاضیات است به روشنی بیان کرد. در نجوم تذکره فی علم الهیئه وی شاید کاملترین نقد بر نجوم بطلمیوسی در قرون وسطی و معرف تنها الگوی ریاضی جدید حرکات سیارات است که در نجوم قرون وسطی نوشته شده است.
این کتاب به احتمال زیاد از راه نوشته های منجمان بیزانسی به کوپرنیک اثر گذاشته است و همراه با کار شاگردان طوسی متضمن تمام تازه های نجومی کوپرنیکی است به استثنای فرضیه خورشید مرکزی آن. نصیر الدین طوسی با اینکه سرو کارش بیشتر در سیاست و اجتماع بوده روشن ترین راه را که برای رسیدن به جهان جاودانی نشان می دهد دیانت است. اگرچهت در تمام توشته های خود دم از استقلال و معرفت می زند اما آشکارا می گوید دانش تنها از ایمان و دین حاصل می شود و حقیقت دانش را دین میداند که تسلی بخش جانها و روان بخش کالبدهای افسرده است. طوسی بیشتر به عنوان منجم معروف است و رصدخانه وی یک مؤسسه علمی در تاریخ علم به شمار میرود. کتاب تنسوق نامه او از لحاظ موضوع فقط در مقایسه با مشابهش یعنی کتاب بیرونی (کتاب الجماهر فی معرفت الجواهر) در درجه دوم اهمیت قرار دارد. طوسی یکی از پیشروترین فلاسفه اسلامی است که تعیمات مشّائی ابن سینا را پس از آن که در طول دو سده در محاق «کلام» قرار گرفته بودند احیاء کرد. او مظهر نخستین مرحله ترکیب تدریجی مکتبهای مشّائی و اشراقی است.
اخلاق ناصری وی رایج ترین کتاب اخلاقی بین مسلمانان هند و ایران بوده است. تجرید العقاید او در کلام مبنای الهیات اصولی شیعه دوازده امامی است. طوسی ً احتمالا بیش از هر فرد دیگر مایه احیای علوم اسلامی بوده است. گروهی خواجه را برهم زننده وحدت دو ملت عربی و اسلامی می پندارند و می گویند به دست او وحدت عربی در آن زمان پاشیده شد. در حقیقت خواجه نصیرالدین طوسی در این باب گناهی نداشت و اگر لیاقت خواجه پس از آن همه وقایع و خونریزی به داد مسلمانان نرسیده بود جهان اسلامی امروز چه وضعیتی داشت؟ در سال ۶۷۲ هجری قمری نصیر الدین طوسی با جمعی از شاگردان خود به بغداد رفت که بقایای کتابهای تاراج رفته را جمع آوری و به مراغه بازگرداند اما اجل مهلتش نداد و در تاریخ ۱۸ ذی الحجه سال ۶۷۲ هجری قمری در کاظمین نزدیک بغداد دار فانی را وداع گفت. نصیر الدین طوسی ستاره درخشانی بود که در افق تاریک مغول درخشید و در هر شهری که پاگذارد آنجا را به نور حکمت و دانش و اخلاق روشن ساخت و در آن دوره تاریک وجود چنین دانشمندی مایه اعجاب و اعجاز بود.
میل رادکان چناران
این بنا در فاصله ۷۴ کیلومتری شمال شهر مشهد واقع شده است.برج رادکان به ارتفاع ۲۵ متر،با بدنه استوانه ای و گنبد مخروطی شکل اثری تاریخی مربوط به سده۷ هجری است.برج رادکان که تصور می شده آرامگاه یکی از ایلخانیان است تنها برجی است که توانایی تعیین چهار فصل ،سال کبیسه و آغاز نوروز را دارد. این برج، سند استوار دانش خواجه نصیرالدین طوسی منجم بزرگ ایران است.تاریخ نگاشته بر کتیبه در برج نیز سال ۶۶۰ هجری مهی را که همزمان با اتمام ساخت بنای وابسته به رصدخانه مراغه است را نشان میدهد. این برج به ۱۲ دیوار خشتی بیرونی با پهنا و بلندی پایه گذاری شده که برج را به ۱۲ بخش ۳۰ درجه ای تقسیم میکند و هر دیواره ۳۰ درجه از زاویه افق را در بر میگیرد. درها درست در راستای برآمدن خورشید چله (آغاز زمستان)و فرو شدن خورشید در آغاز تابستان است.
خواجه نصیرالدین طوسی از محضر اساتیدی که از محضرشان بهره مند گردیده است عبارتند از:
۱ ـ از محضر دایى بزرگوارش (نور الدیـن على بـن محمد شیعى) .
۲ ـ از محضر ریاضـى دان معروف آن زمان (محمد حاسب) کسب فیض نموده است.
۳ـ آخریـن استادى که خواجه در طوس پیـش او تلمذ نمود (عبداالله بـن حمزه) دایى پدرش بوده است.
۴ _ درس خارج فقه و حدیث و رجال را در محضر امام سراج الدین کسب علم نمود.
۵ _فرید الدیـن داماد نیشابورى دانشمند بزرگ آن عصر بود که خـواجه در حضـور ایـن استـاد اشـارات ابـن سینا را آمـوخت.
۶ـ کتاب قانـون ابـن سینا را از قطب الـدیـن فرا گرفته و در نهایت از محضـر عارف نامـور شیخ عطار نیشابـورى بهره مند گردید.
۷ـ ابـو السادات اسعد بـن عبد القادر.
۸ _ خـواجه نصیر علـم فقه را از محضـر (معین الدیـن سالم) فرا گرفته است.
۹ـ در موصل از محضر (کمال الدیـن موصلى) نجـوم و ریاضـى را آموخت.
شاگردان او
شاگردان بسیاری از محضر خواجه کسب علم نموده اند که معروف ترین آنان را می توان : علامه حلی و ابـن فـوطـى یکـى از شـاگـردان حنبلى مـذهب را نام برد.
گفتار بزرگان
علامه حلـى از شاگردان بر جسته خـواجه که از بزرگتریـن علماى مذهب تشیع است در باره خصوصیات اخلاقى استادش مىگوید: خـواجه بزرگوار در علوم عقلى و نقلـى تصنیفات بسیار دارد و در علـوم اسلامـى بر طریقه مذهب شیعه کتابها نوشت او شریف تریـن دانشمندى بود که مـن در عمرم دیـدم. (ابـن فـوطـى) یکـى از شـاگـردان حنبلى مـذهب خـواجه نصیـر در خصـوص اخلاق استـادش مـى نـویسد : خـواجه مردى فاضل و کریـم الاخلاق و نیکـو سیرت و فـروتـن بـود و هیچگاه از درخـواست کسـى دل تنگ نمى شد و حاجتمندى را رد نمى کرد و بـرخورد او با همه با خوش رویـى بـود. (ابـن شاکر) یکى دیگر از مـورخان اهل بیت است که اخلاق خـواجه را چنین توصیف مى کند: خواجه بسیار نیکـو صـورت، خوش رو، کـریـم، سخـى، بـردبار، خـوش معاشـرت، زیـرک و با فـراست بـود و یکـى از سیاستمـداران روزگار به شمار مـى رفت. (جـرجـى زیـدان) دربـارهخـواجه چنیـن مـى نـویسـد :
علـم و حکمت به دست این ایرانـى در دورتـریـن نقطه هاى بلاد مغول رفت تـو گویى نور تابان بـود در تیره شامى. برو کلمـن آلمانـى در کتاب تاریخ ادبیات راجع به قرن هفتـم مى نویسد : مشهورترین علما و مؤلفین ایـن عصر مطلقا و بدون شک نصیر الدیـن طوسى است. در کتاب تحفه الاحباب محدث قمـى، صاحب مفـاتیح الجنـان، در مـورد خواجه نصیرالدین طوسی مـى نـویسـد : نصیر المله و الدین، سلطان الحکماء و المتکلمیـن، فخر الشیعه و حجه الفـرقه النـاجیه استـاد البشـر و العقل الحـادى عشر.
خصوصیات اخلاقی
خـواجه را نمى تـوان یک دانشمند محصـور در قلـم و کتاب به شمار آورد او هرگز زندگى خـویـش را در مفاهیـم و واژه ها خلاصه نکرد آنجا که پاى اخلاق و انسانیت به میان مـیآمد، او ارزشهاى الهى و اسلامى را بر همه چیز ترجیح مـى داد خواجه از زندان نفـس و خـود خـواهى رها گشته بـود زندانى که با علـم و دانـش نتـوان از آن بیرون آمد بلکه رهایـى از آن ایمان به خـداوند متعال و تقـوا و عمل صـالح لازم دارد بـا وجـود اینکه بیـش از هفت قـرن از عصـر خواجه مى گذرد ولى هنوز سخـن او، رفتار او و دانش او، زینت بخـش مجـالـس و محـافل اهل علـم و دانـش مـى بـاشـد.
فعالیت
چنـدى از فتح بغداد نگذشته بـود، که هلاکـو خـواجه را به ساختـن رصد خانه تشـویق کرد هلاکو کلیه موقوفات را به خـواجه واگذار کرد تـا ۱۱۰ آنها را به مصـرف رصـد خـانه بـرسـاند. خـواجه به امر هلاکـو، مشاهیر، حکما و منجمان را به مراغه احضار کرد رصـد خانه مراغه در سال ۶۵۶ هـ. ق، آغاز و در سال ۶۷۲ هـ. ق، به اتمام رسید در ایـن رصد خانه از ابزار نجـومـى که از قلعه المـوت و بغداد آورده بـودنـد استفـاده گـردیـد خـواجه تـوانست کتابخانه عظیمـى در آنجا تأسیـس کنـد تعداد کتب آن را بالغ بـر چهار صـد هزار جلـد نـوشته انـد.
دوران بازگشت به وطن
خواجه در بیـن راه بازگشت به وطـن از شهرهاى مختلف عبـور کرد و به نیشابـور رسید , نیشابور در آن زمان چند بار مـورد هجـوم قرار گرفته بـود و شهر در دست مغولان بـود. خواجه بعد از نیشابـور به طـرف طـوس زادگاه خـویـش ادامه مسیـر داد و از آنحا خـود را به قایـن رساند تا بعد از سالها به دیدار مادر و خـواهرش مـوفق شـود مدتـى در قایـن اقامت کـرده و به تقـاضـاى اهل شهر امام جماعت مسجـد شهر را قبول و به مسائل دینـى مردم رسیـدگـى کرد و اطلاعاتـى نیز درباره قوم مغول به دست آورد. خـواجه در سال ۶۲۸ هـ ق، در شهر قایـن با دختر فخر الـدین نقاش پیمان زناشـویـى بست و به ایـن ترتیب دوره اى دیگر از زندگى پر فراز و نشیب خـواجه آغاز گردید. بعد از چند ماه سکونت در شهر قایـن از طرف محتشـم قهستان به نام ناصر الدیـن که مردى فاضل و کـریـم و دوست دار فلاسفه بـود دعوت به قلعه شـد او به اتفـاق همسـرش به قلعه اسمـاعیلیـان رهسپـار گـردیـد. قلعه هاى اسماعیلیه بهترین و محکـم تریـن مکان در بـرابـر حمله مغولها بود. در ایـن مدت که خواجه نصیرالدین طوسیدر قلعه قهستان بود بسیار مورد احترام و تکریم قرار مى گرفت و آزادانه به شهر قایـن رفت و آمد داشته و به امور مردم رسیدگى مى نمود در همیـن زمان بود که به در خـواست میزبـان کتـاب (طهاره الاعراق) ابـن مسکـویه را از عربـى به فـارسـى تـرجمه کـرد و نام آن را اخلاق ناصـرى (به نام میزبان خود) نهاد.
خـواجه نصیر حـدود ۲۶ سال در قلعه هاى اسماعیلیه به سر برد و در ایـن مـدت دست به تألیف و تحریر کتابهاى متعددى زد از جمله شرح اشارات ابـن سینا، اخلاق ناصرى، رساله معینیه، مطلوب المومنیـن، روضه القلوب، رساله تـولى و تبرى و … خـواجه در ایـن دوره از زندگانى پر ماجراى خویـش از کتابخانه هاى غنى اسماعیلیان بهره ها بـرد و به علت نبـوغ فکرى و دانـش و آلایـش معروف و سرشناس گشت. مغول بیشتـر ممالک اسلامـى را به اطاعت خـود در آورده بـود ولـى اسماعیلیه و بنـى عباس هنـوز در قـدرت بـودند در حالـى که سران مغول در فکر یـورش به بغداد، مقر بنـى عباس، بـودند اسماعیلیه ظلـم و ستـم را از حد گذرانده و فساد آنقدر شدت پیدا کرده بود که کسى طاقت نداشت تا جایى که قاضى شمس الدیـن قزوینى که عالـم و مورد اعتماد مردم قزویـن بود از ستم فزون از حد اسماعیلیه به (قا آن )نـوه چنگیز خان شکایت بـرده و طلب کمک نمـود تا اینکه (قا آن) برادر کوچک خـود هلاکو خان را مأمـور سر کـوبى قلعه هاى اسماعیلیه کرد. هلاکـو خان در سال ۶۵۱ هـ ق، بـا ۱۲۰۰۰ نفـر روانه قهستان شـد نماینده اى پیش (ناصر الدیـن) گسیل داشته و او را به قبول اطاعت از خود فرمان داد ناصر الدین که در ایـن زمان پیر و ناتوان شده بود به نزد هلاکو رفت و تسلیم گردید هلاکو هـم او را محترم شمرد و به حکومت شهر تـون (فردوس کنونى) فرستاد با تسلیـم شدن ناصر الـدیـن عملا شکستـى در جبهه اسماعلیه رخ داد و مغولان قلعه ها را یکى پس از دیگرى تسخیر کردند.
خواجه نصیرالدین طوسی با اطلاع از ایـن جریان دانست که هلاکـو مرد خـونریزى نیست چـون که ناصـر الـدیـن را دولت دیگر بخشیـده سپـس هلاکـو دو نماینده نزد (خورشاه) فرستاد و او را به تسلیـم شـدن خـواند، خورشاه با مشـورت و صلاح دیـد خـواجه حاضـر به قبـول اطاعت شـد خـواجه مذاکراتـى با هلاکـو داشت و ضمـن آن گفت پادشاه نباید از قلعه ها نگران باشد چـونکه دلایل نجـومى چنان نشان مى دهد که دولت اسماعیلیه در حال سقوط است پیـش بینى خواجه درست بود روز شنبه اول ذیقعده سال ۶۵۴ هـ ق، با تسلیـم شـدن خـورشاه نقطه پایان بر حکـومت اسماعیلیان در ایران گذاشته شد و از آن پـس جز نامـى از اسماعیلیان در تاریخ باقـى نماند خان مغول خـواجه را که در جلـوگیرى از خونریزى و تسلیـم شدن خـورشاه نقـش بسزایى داشت با احتـرام پذیـرفت و از او تجلیل فـراوانـى نمـود.
آثار فراوانی از خواجه به یادگار مانده که به برخی از آنها اشاره میگردد:
۱ .تجریدالعقاید
۲ .شرح اشارت بو علی سینا
۳ .قواعد العقاید
۴ .اخلاق ناصری یا اخلاق طوسی
۵ .آغاز و انجام
۶ .تحریر مجسطی
۷ .تحریر اقلیدس
۸ .تجریدالمنطق
۹ .اساس الاقتباس
۱۰ .ذیج ایلخانی
۱۱ .آداب البحث
۱۲ .آداب المتعلمین
۱۳ .روضهالقلوب
۱۴ .اثبات بقاء نفس
۱۵ .تجرید الهندسه
۱۶ .اثبات جوهر
۱۷ .جامع الحساب
۱۸ .اثبات عقل
۱۹ .جام گیتی نما
۲۰ .اثبات واجب الوجود
۲۱ .الجبر و الاختیار
۲۲ .استخراج تقویم
۲۳ .خلافت نامه
۲۴ .اختیارات نجوم
۲۵ .رساله در کلیات طب
۲۶ .ایام و لیالی
۲۷ .علم المثلث
۲۸ .الاعتقادات
۲۹ .شرح اصول کافی
۳۰ .کتاب الکل
روزگار خواجه نصیر
سده هفتم هجری بدون شک سختترین ایام تاریخ ایران است، چه این مصادف با ترک تازی و حمله قوم خونخوار و بیرحم مغول بر بلاد اسلامی، به ویژه ایران است. علت های عمده این حمله را حتماً در کتابهای تاریخ خوانده اید و چون اینجا مقصود نگارش تاریخ نیست از ذکر وقایع و رویدادهای تاریخی تن میزنیم و فقط چند علت برجسته را که با مقصود ما ارتباط دارد، ذکر می کنیم. چنگیز خان هنگامی به خیال لشکرکشی به ایران افتاد که سلطان محمد خوارزمشاه (در گذشته ۶۱۶ ه’.ق) در ایران حکومت میکرد. این پادشاه البته پادشاهی لشکرکش و جنگ آزموده بود، در تحمل سختیها بسیار طاقت داشت و چندان فریفته عیاشی و خوشگذرانی هم نبود، بلکه بیشتر ایامش به مجالست اهل علم و مناظره با فقیهان میگذشت، تا حدودی به اصلاحِ حال مردم و وضع مملکت هم بی اعتنا نبود.
اما امیرانی که در بلاد داشت غالباً نالایق و خودسر و نافرمان بودند از قبیل حاکم اُترار یا فاراب که همه سفیران چنگیز را کشت و اموالشان را به غنیمت برداشت و یکی از علل مهم خشم و لشکرکشی چنگیز را فراهم آورد.
ثانیاً: مادر این سلطان که ترکان خاتون نام داشت در تمام کارهای کشور دخالت مستقیم می کرد و حتی در انتخاب ولیعهد هم اجازه به سلطان محمد نمیداد و در این راه آن زن مستبد بر طبقه روحانیون اتکأ تمام داشت.
ثالثاً: هم سلطان محمد و هم مادرش بیرحم و ستمکار بودند و وقتی ممالک عظیمی را تسخیر میکردند، به جای حسن سلوک و دلجویی و مهربانی و خوش رفتاری، با مردم سخت میگرفتند و بیش از بیش شعله های عصیان و نافرمانی را در دلهای آن بیچارگان برمی افروختند.
رابعاً: بین امیران و رئیسان قشون سلطان محمد خوارزمشاه همواره نزاع و ستیزه و دشمنی حکمفرما بود و غالباً همدیگر را به بددینی و بستگی به اسماعیلیان متهم میکردند، برخی از این گروه با خود خوارزمشاه هم میانه خوبی نداشتند و چند بار هم درصدد کشتن او برآمدند و چند تنشان خدمت خوارزمشاه را ترک گفتند و به اردوی چنگیز پیوستند.
خامساً: پس از نبرد که سپاهیان خوارزمشاه در حدود سال ۶۱۲ با لشکریان پسر چنگیز (جوجی) کردند و اول بار بود که با مغول روبرو شدند، چنان مرعوب شجاعت و دلاوری سپاه دشمن شدند که پس از مراجعت از سمرقند پیوسته از آنها یاد میکردند. در هر حال مغولان به ایران آمدند و کارهایی کردند که حمله تازیان را در اواخر ساسانیان از یاد برد و خرابکاریها و قتل و نهب و غارت را به نهایت رسانیدند. تنها قسمتی از ایران که در این ایام، پایکوب سمند جور و غارت و چپاول مغولان خونخوار نشد، جنوب ایران است که در دست اتابکان فارس قرار داشت. سعدی اشاره به همین مطلب کرده آنجا که در مدح اتابک ابوبکر بن سعد گوید:
سکندر به دیوار رویین و سنگ/بکرد از جهان راه یأجوج تنگ
ترا سد یأجوج کفر از زر است/نه رویین چو دیوار اسنکدر است
با همه این اوصاف، شگفت است اگر بگوییم که همین سده هفتم، یکی از بهترین ایامی است که نوابغ و بزرگان علم و حکمت و تاریخ و نقاشی و شعر ایران در آن به عرصه هستی رسیده اند، مولوی بلخی و شیخ سعدی و خواجه رشیدالدین فضلاالله همدانی و عطاملک جوینی و حمداالله مستوفی و خواجه حافظ شیرازی و دیگران در همین روزگار تار و ظلمانی به وجود آمدهاند و بدون شک بزرگترین نماینده حکمت و ریاضی و اخلاق در این سده، خواجه ابوجعفر نصیرالدین محمدبن محمدبن حسن طوسی ملقب به
استاد بشر است.
زندگی خواجه نصیرالملک طوسی
خواجه نصیرالدین طوسی در سال ۵۹۷ هجری و ۱۲۰۱ میلادی در طوس خراسان زاده شد و در ۶۷۲ هجری و ۱۲۷۴ میلادی در بغدا مرد و درمشهد کاظمین پای قبر امام موسیالکاظم(ع) دفن شد، قاضی نوراالله شوشتری و برخی دیگر از همان گروه نقل کردهاند که: وقتیدید بیماری دیگر علاج ندارد، درباره دفن و کفن خویش با یاران و نزدیکانش مذاکره کرد، گفتند: مناسب آن است که در جوارحضرت علی دفنش کنند. او گفت مرا شرم آید که در جوار این امام بمیرم و از آستان او به جای دیگر برده شوم. پس از مرگ بر
وصیت او رفتند و در کاظمین دفنش کردند و در جلوی لوح مزارش این آیه را نقش کردند که: «و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید = وسگشان دو دست خویش بر درگاه گشاده است.»
اصل خواجه از جهرود [= چاه رود] قم بوده و چون نیاکانش به طوس رفته و در آنجا توطن اختیار کرده بودند، خواجه هم آنجا ازمادر بزاد و از این رو «طوسی» مشهور گشت.
پدر خواجه »محمدبن حسن» خود از فقیهان فرقه امامیه و از محدثان معروف طوس بود و همو بود که مبادی صرف و نحو و اشتقاق و اقسام علوم ادبی و قرآن مجید را به پسر هوشمند خویش تعلیم کرد، پس از چندی خواجه پیش خال خویش به اکتساب منطق و مبانی علوم عقلی پرداخت. همچنین گفتهاند جزء سوم از کتاب الغنیه ابیالمکارم بن زهره الحلبی را پیش معینالدین سالم بن بدران المازنی المصری خواند و در سال ۶۱۹ هجری از او اجازه یافت.
خواجه پس از آنکه در طوس پیش خالوی خویش مقدمات حکمت و حساب و هندسه و جبر را تعلیم گرفت، برای تکمیل معلومات در اوایل جوانی رهسپار نیشابور شد. نیشابور تا روزگار خواجه با وجودی که چندین بار مورد تهاجم و تاخت و تاز قرارگرفته بود به ویژه در حمله غزان خرابی بسیار بدان راه یافته بود، باز هم از مهمترین مراکز علم و حکمت به شمار میرفت. خواجه تازه کسب علم و دانش در نیشابور آغاز کرده بود که مغولان بسان بلایی آسمانی سررسیدند و مدتی شهر در محاصره مغولان ماند و اهالی نیشابور مقاومت کردند و در این واقعه داماد چنگیز تغاجار نویان در اثر تیر یکی از محصوران به قتل رسید. سرانجام در دهم صفر ۶۱۸ هجری مغولان نیشابور را فتح کردند و وارد آن شهر شدند. دختر چنگیز که زن همین تغاجار بود از فرط خشم دستور داد هر کس که در آن شهر بازمانده بکشند و نیز حکم شد آن شهر را چنان ویران کنند که در آنجا بتوان زراعت کرد و حتی سگ و گربه آن شهر را هم زنده نگذارند، مغول چنین کردند و هفت شبانه روز بر نیشابور ویران آب بستند و در سراسر آن جو کاشتند و کار بدانجا رسید که به تعبیر یکی از دانایان »دیواری از آن شهر برپای نماند».
در ضمن خرابی نیشابور مغولان آبادیهایی را هم که به مناسبت قبر امام علی ابن موسی الرضا (درگذشته ۲۰۳ ه’ .ق) و هارون الرشید (در گذشته ۱۹۳ ه .ق) مورد توجه مسلمانان بود به باد غارت و انهدام دادند. ‘در نیشابور خواجه به محضر فریدالدین داماد نیشابوری رسید و کتاب اشارات ابنسینا را از او استماع کرد. این فریدالدین شاگرد
صدرالدین سرخسی است و او از شاگردان افضل الدین غیلانی و او شاگرد ابوالعباس لوکری صاحب کتاب بیان الحق است و همو بود که علوم حکمی را در خراسان انتشار داد، این لوکری هم از شاگردانِ بهمنیار مرزبان آذربایجانی بوده که از شاگردان برجسته ابن سینا بوده است، بدین ترتیب خواجه به پنج واسطه شاگرد ابن سینا میشود.
دژ اسماعیلیان (زندانی سیاسی)
چون نیشابور مورد تاخت و تاز و نهب و غارت قرار گرفت، هر کس که میتوانست به فکر چاره برآمد و از آنجا کوچ کرد و خود و زن و فرزند را از ورطه بلا خلاص کرد. خواجه نیز در این میان حیرت زده و سرگردان و مبهوت پی مأمنی می گشت، قضا را محتشم قهستان ناصرالدین عبدالرحیم بن ابی منصور اسماعیلی او را به قهستان دعوت کرد و در اکرام و احترام او بسیار کوشید. به دستور همین ناصرالدین محتشم قهستان بود که خواجه کتاب الطهاره ابن مسکویه رازی (در گذشته ۴۲۱ ه’ .ق) را از عربی به فارسی ترجمه کرد و به نام همو «اخلاق ناصری» نامید.
خواجه نصیرالدین طوسی در اثنأ اقامت خویش در قهستان قصیده ای در مدح مستعصم خلیفه عباسی ساخت و با نامهای به بغداد فرستاد، ابن العلقمی (وفات ۶۵۶ ه’.ق) وزیر مستعصم که آوازه فضل و کمال خواجه را شنیده بود و نزدیکی او را به خلیفه به صلاح خود نمیدانست،صورت این حال را به ناصرالدین محتشم اطلاع داد و او از این معنی بدگمان شد و خواجه را به قلعه الموت قزوین نزد خداوند علأالدین محمدبن حسن (۶۵۳-۶۱۸ ) برد و به حکم همو خواجه در آنجا ماند و پس از آن در قلعه (میمون دژ) از قلاع رودبار
الموت میزیست و پیش رکنالدین خورشاه آخرین پادشاه اسماعیلی اقامت داشت تا آنکه هولاکو خان مغول در سال ۶۵۴ قلاع اسماعیلی را فتح کرد و خورشاه تسلیم او شد.
خواجه در قلاع اسماعیلیان همچون زندانی سیاسی نگاهداری میشده در این مدت ازجمله کارها که انجام داد شرح کتاب «اشارات» ابن سینا است، در مقدمه این کتاب میگوید:
«بیشتر این کتاب را در حال سختی نوشتم که سختتر از آن ممکن نباشد و اغلب آن را در روزگاری پریشانی فکر نگاشتم چنان که پریشانتر از آن پیدا نشود، بلکه در روزگاری که هر جزء آن ظرفی برای غصه و عذاب دردناک و ندامت و حسرت بود، زمانی نگذشت که دیدگانم اشک نریزد و دلم پریشان نباشد و زمانی برنیامد که دردهایم افزون نگردد و غمهایم دو چندان نشود و شاعر فارسی چه نیکو گفته است:
بگردا گرد خود چندانکه بینم بلا انگشتری و من نگینم!…»
برخی از اصحاب تاریخ گفته اند: «فتح قلاع اسماعیلیه به دلالت خواجه نصیر بود که وزیر مطلق صاحب دعوت ملاحده بود و مکانت او پیش ملاحده به مثابتی بود که اگر او را دستور کاینات گفتندی، میسر گشتی.»